نوعی بنگ کشیدن. تدخین کردن چرس. دود چرس را بوسیلۀ چپق یا سیگار یا غلیان کشیدن. حشیش کشیدن. چرس زدن. استعمال چرس کردن. رجوع به چرس و چرسی شود، کنایه از گیج و منگ بودن. کنایه از بیهوش و بی حواس بودن
نوعی بنگ کشیدن. تدخین کردن چرس. دود چرس را بوسیلۀ چپق یا سیگار یا غلیان کشیدن. حشیش کشیدن. چرس زدن. استعمال چرس کردن. رجوع به چرس و چرسی شود، کنایه از گیج و منگ بودن. کنایه از بیهوش و بی حواس بودن
بر سر کشیدن یکدفعه. لاجرعه کشیدن. (غیاث) (آنندراج). یکباره نوشیدن: جام داغی از جنون، عالی به سر خواهم کشید در خمارم ساغر سرشار میباید مرا. عالی (از آنندراج).
بر سر کشیدن یکدفعه. لاجرعه کشیدن. (غیاث) (آنندراج). یکباره نوشیدن: جام داغی از جنون، عالی به سر خواهم کشید در خمارم ساغر سرشار میباید مرا. عالی (از آنندراج).
خارج کردن، درآوردن، کشیدن، سر دادن، برآوردن، بالا بردن، ترقی دادن، بلندمرتبه گردانیدن، ارتقا مقام دادن، برگرفتن، کنار زدن، برافراشتن، بلند کردن، رسم کردن، نقاشی کردن، پروردن،
خارج کردن، درآوردن، کشیدن، سر دادن، برآوردن، بالا بردن، ترقی دادن، بلندمرتبه گردانیدن، ارتقا مقام دادن، برگرفتن، کنار زدن، برافراشتن، بلند کردن، رسم کردن، نقاشی کردن، پروردن،